دولت اموى

دولت اموى

دولت اموى
با سپرى شدن روزگار خلفاى راشدين ، حكومت به خلفاى بنى اميه (120) رسيد. در اين زمان تغييرات فراوانى در اساس دين مبين اسلام پديدار گشت . مساوات و برادرى و تقوى و پرهيزگارى كه از مقررات اين دين به شمار مى رود در نتيجه ى عصبيت عربى و خودخواهى بنى اميه به كلى از ميان رفت و جاى خود را به ظلم و ستم و شكنجه و آزار و تحقير و توهين نسبت به ملل غير عرب - موالى - داد.
بخصوص با خلافت معاويه بن ابو سفيان دستگاه ساده و بدون پيرايه خلافت اسلامى رنگى ديگر گرفت . بوريا و فرش ساده اى كه عمر در مسجد مدينه روى آن مى نشست و به امور مسلمانان مى پرداخت و على بن ابى طالب (ع ) همچون فقيرترين مردم مى زيست و حتى برادر خويش را از ديگران مستثنى نمى دانست در اين دوران ، تبديل به فرش هاى گرانبها و قصرهاى باشكوه سلطنتى گرديد، نگهبانان ، حاجيان خاص با لباس هاى فاخر و پر نقش و نگار، در دربار او به خدمت گمارده شدند.
خلفاى بنى اميه به تقليد از شاهنشاهان ساسانى و امپراتوران روم شرقى ، در خوراك و پوشاك و آداب و رسوم اجتماعى به تجمل مى پرداختند و براى خود صندلى ها و تخت هاى آبنوس و عاج ساختند. در ظاهرآرايى به حدى اصراف كردند كه حتى از پادشاهان ايران و روم نيز جلو افتادند. (121) خواندمير در كتاب حبيب السير مى نويسد: معاويه چون بخلافت رسيد ملبوس و ماكول تكلف مى نمود و به تجمل و وحشت ملوك مى فرمود، امير المومنين عمر رضى الله عنه ، او را كسراى عرب مى گفت . (122)
وضع ادارى دوره بنى اميه
در دوران بنى اميه دستگاه دولتى با قدرت خلفا، بر اشراف و قبايل عرب تكيه داشت و قدرت كلى در دست اشراف قبايل بود. بديهى است كه در زندگى اشراف قبايل عرب در سال هاى اول هجرت ، تغييراتى به وجود آمد. بزرگان قبايل اكثرا مبدل به ملاكين بزرگ شدند و بسيارى از بزرگان در طى فتوحات در نواحى مختلف سرزمين پهناور اموى صاحب ملك و اموال فراوان گشتند؛ ولى با وجود اين ، بسيارى از بزرگان و اشراف از تجارت و هم چنين از زندگى چادرنشينى آباء و اجداد خود دست نكشيدند. اعيان و اشراف قبايل در املاك خود از بردگان استفاده ى فراوان مى برند و به اصطلاح نتيجه كار و كوشش طبقه زحمتكش عايد اين دسته مى گرديد و چون اين دسته در صدر دولت قرار داشتند، در حقيقت بار سنگين دولتى خلافت به دوش مردم زحمتكش مى افتاد و به اين ترتيب دگرگونى بزرگى در اداره كشورهاى اسلامى به وجود آمد. (123)
اعراب فاتح ، براى اداره يك ملت بزرگ فاقد تجربه و ماموران كاردان بودند.
ناگزير نظامات سنن سياسى و ادارى باستانى ايران را پذيرفتند و با احتياجات خويش سازش دادند. طبرى مى نويسد: اسد بن عبدالله ، حاكم خراسان ، روزى در جشن مهرگان پذيرايى رسمى و با شكوهى از دهقانان محلى و سرداران عرب به عمل آورد. جالب اين كه دهقانان ايرانى هدايايى را كه در دوره ساسانيان به شاهدان محلى داده مى شد، به اسد پيشكش ‍ مى كردند.
با اين وصف بنى اميه و حكام آنان با وجود احتياج به سيستم ايرانى و شاهى راضى به تغيير سيستم خود نبودند آنان كه در درجه ى اول از مليت عرب نمايندگى مى كردند سعى داشتند به اين لحاظ نفوذ خود را زيادتر كنند و از مردمان سرزمين هاى مفتوحه ماليات بگيرند، از فرمانروايان تحت نفوذ خود خراج دريافت نمايند.
حكام بنى اميه غالبا به دستور خلفا، براى تحصيل پول و تامين مخارج سنگين درباره با مردم ظلم و ستم فراوان مى نمودند و براى جمع آورى پول به هر كارى دست مى زدند. و در اين باره ابتكاراتى نيز به خرج مى دادند چنان كه حجاج بن يوسف ثقفى عامل بنى اميه در عراق ، از نو مسلمانان بر خلاف موازين اسلامى به زور جزيه گرفت ، و كار را به جايى رسانيد كه روحانيون بصره از رفتار او بستوه آمدند و بر خوارى اسلام گريستند. (124)
قدامه بن جعفر، مى نويسد: ماموران مالياتى و مسوولين جمع آورى خراج ، افرادى بودند كه جز گرفتن سود و بهره ى خويش ، انديشه ى ديگرى نداشتند خواه آن را از مال خراج برگيرند و خواه از مال رعيت به يغما برند، آنگاه اين همه را با جور و بيداد و تجاوز و تاراج مى ستاندند و توده ها را در گرماى آفتاب نگه مى داشتند و به سختى مى زدند. (125)
هندوشاه نيز تاكيد مى كند، در زندان حجاج چند هزار كس محبوس ‍ بوده اند، حجاج دستور داد تا ايشان را آب آميخته با نمك و آهك دادند و به جاى غذا سرگين آميخته با گمين (ادرار، بول ) مى دادند. (126)
ابن اسفنديار، درباره ى شورش خونين دهقانان طبرستان در زمان سليمان بن عبدالملك اموى مى نويسد: يزيد بن مهلب ، سردار اموى ، در گرگان سوگند خورد كه با خون عجم ، آسياب بگرداند گويند بسيارى از جوانان و دليران و سواران و مرزبانان را گردن زد. چون خون روان نمى شد براى اين كه امير عرب را، از كفاره سوگند نجات دهند آب در جوى نهادند و خون را با آن به آسياب بردند و گندم آرد كردند و يزيد بن مهلب از آن نان بخورد تا به سوگند خود وفا كرده باشد. (127)
در دوره حكومت اموى ، فشار و ستم فئودال هاى محلى و حكام دست نشانده عرب ، روستاييان را مجبور به فرار از روستا و ترك خانه و زندگى خود مى كردند به طورى كه حجاج بر آن شد تا اين روستاييان را از شهرها بيرون براند و بر دست هر كس ، اسم محل و روستايى را كه مى بايستى به آن جا برود، نقش كند و جزيه ها و ماليات هاى سنگين بر آنان تحميل نمايد. (128)
با مطالبى كه ذكر گرديد پيداست كه حكومت بنى اميه حكومت اسلامى نبود تا برابر موازين و مقررات شرعى ، مسلمانان را مساوى و برابر بداند، هر كه نيكى مى كرد اگر موالى بود پاداش نداشت و هر كه بدى مى كرد، اگر عرب بود كيفر نمى ديد. حكام و فرماندهان هم دادگر و با فضيلت نبودند، بلكه بر اثر عصبيت جاهلى و داشتن خوى و خصلت عربى فقط به عرب خدمت مى كردند نه به اسلام .
موالى و بنى اميه
اصولا بنى اميه حكومت خود را بر محور سيادت عرب بنا نهاده بودند. ايرانيان و ديگر خلق هاى غير عرب در سرزمين هاى اسلامى تا حد برده و بنده (موالى ) تنزل كردند و بنى اميه نسبت به آنان بسيار سخت مى گرفتند. (129)
موالى نمى توانست به هيچ كار آبرومندى به پردازد، حق نداشت سلاح بسازد، بر اسب بنشيند. اگر يم موالى نژاد ايرانى با دخترى عرب ازدواج مى نمود سرنوشتى جز تازيانه ، زندان در انتظارش نبود. طبقه موالى در دوران امويان و آغاز روزگار عباسيان طبقه خاص از طبقات اجتماعى مسلمانان بشمار مى آمدند.
در عراق ، موالى كوفه بيش تر از ايرانى بودند و فارسى سخن مى گفتند. در حالى كه ساير مواليان ، زبانشان سريانى بود، در عهد معاويه بيش از بيست هزار تن موالى در كوفه مى زيستند كه بيش ترشان ايرانى بودند و حتى بعضى از واليان عراق به سبب همين كثرت موالى از ناچارى به زبان فارسى آشنايى پيدا نمودند.
در برابر اين ظلم و ستم و پريشانى ها و شكنجه ها، ايرانيان و خلق هاى غير عرب (موالى )، سرانجام به ستوه آمدند و طغيان نمودند و در هر نهضتى كه عليه حكومت اموى به وجود آمد شركت نمودند. چنان كه در لشكر مختار بن ابو عبيد ثقفى كه به خونخواهى حسين بن على عليه السلام عليه بنى اميه قيام نموده بود، بيش از بيست هزار تن در آن شركت داشتند و چندين برابر اعراب بودند. (130)
نخستين قيام و شورش ، از درون حكومت اموى آغاز شد و ابن اشعث (حاكم زابل ) به مخالفت با حكومت بنى اميه برخاست .
علت قيام و خروج ابن اشعث را چنين نوشته اند: عبدالرحمان بن اشعث از جانب حجاج ، در زابل ، امارت داشت . حجاج نامه اى تند به او نوشت كه ، هر چه زودتر در وصول و ايصال ماليات ها اقدام كن و به هند و سند حمله بر و سر عبدالله عامر را فورا نزد من بفرست ... (131)
ابن اشعث كه در صدد سركشى و طغيان بود، برآشفت و جوابى درشت به حجاج نوشت كه تاختن به هند و سند كنم ، اما ناحق نستانم و خون نريزم .
ابن اشعث قبل از ابومسلم شورش كرد و بسيارى از نيروهاى توده اى و روشنفكرى و مذهبى را به دور خود جمع نمود. او در جنگ هاى فراوان حجاج را شكست داد و در تمام اين جنگ ها، از سوى شعوبى ها و مخصوصا از روستاييان و رنجبران ايرانى حمايت شد اما سرانجام در جنگ جماجم - پس از صد روز نبرد - شكست خورد و دستگير كرديد و در بين راه خودكشى نمود. (132)
در هنگام ظلم و ستم حكام غرب و تجاوز و تاراج عمال اموى ، خراسان قلب شورش و نهضت هاى ملى و توده اى بود زيرا كه :
اولا، از جهت اقتصادى و ظلم و ستم و فشار ماموران حكومتى در اخذ خراج و تحميل ماليات هاى جديد به توده ها، گزارش هاى موجود نشان مى دهد كه خراج خراسان ، بالغ بر نصف خراج كل سرزمين هاى خلافت بود.
ثانيا به خاطر موقعيت جغرافيايى و دور بودن خراسان از مركز خلافت اموى (دمشق )، كه امكان لشكركشى خليفه و سركوبى قيام هاى مردم را دشوار مى ساخت .
بدين ترتيب ، ظهور شخصيت هايى مانند بكير بن ماهان ، ابومسلم خراسانى و خداش و در نتيجه ، تشكيل سازمان مخفى طرفداران بنى عباس ، زمينه را براى پيدايش و استقرار يك توازن اجتماعى نوين ، ضرورى ساخت .
ماهان ، بازرگانى بود كه از ظلم و ستم و فشارهاى مالياتى حكام اموى به ستوه آمده بود و با توجه به خاستگاه طبقاتى او، مى توان گفت كه ماهان در استقرار حكومت بنى عباس ، تامين و تحكيم خود را جست و جو مى كرد.
خداش نيز داراى پايگاه وسيع طبقاتى در ميان روستاييان خراسان بود و در لفافه ى دعوت به استقرار حكومت بنى عباس ، به تبليغ عقايد اقتصادى - اجتماعى - مزدك مى پرداخت ، او و پيروانش تقسيم زمين و اموال را وعده مى دادند - حاكم خراسان و ماوراء النهر، خداش را تعقيب و دستگير نمود، زبانش را كندند و دست هايش را بريدند و ديدگانش را ميل كشيدند و بعد به قتلش رساندند. (133)
نهضت شعوبيه
بزرگ ترين نهضتى كه منجر به انقراض دولت و سيادت عرب در ايران شد، نهضت شعوبيه بود، اين نهضت از اوايل قرن دوم هجرى و بلكه پيش از آن شروع و دنباله ى آن تا قرن ششم هجرى كشيده شد. پيدايش اين مسلك ، جنبش بزرگى را در عالم اسلام و عرب ايجاد كرد و تغييرات عميقى در كليه شئون سياسى و فكرى و ادبى عرب پديد آورد و كار به جايى رسيد كه عده ى زيادى از هر طبقه و ملتى ، حتى خود عرب ها هم به اين فرقه پيوستند. در كتب ادب و تواريخ ، به نام بسيارى از دانشمندان مشهور و شاعران و نويسندگان معروف و امرا و وزراى بزرگ برمى خوريم كه داراى عقيده شعوبى و از هواخواهان جدى اين نهضت بودند. از آن جمله مى توان ، اسماعيل بن يسار نسانى ، بشار بن برد طخارستانى ، ابو ثواس ‍ حكمى ، ابراهيم بن ممشار اصفهانى ، ابوالحسن مهيار ديلمى و عبدالله بن مقفع را نام برد.
از عهد دولت اموى به بعد، سه مسلك و عقيده مهم در ميان مسلمانان به وجود آمد كه مى توان آن ها را به احزاب سه گانه تغيير كرد. هر كدام از اين احزاب ، داراى آرا و عقايدى مخصوص در موضوع برترى ملتى بر ساير ملل ، يا مساوات اقوام و ملل با يكديگر بود كه عبارتند از:
1 -
برترى عرب بر همه ملت ها و اقوام جهان (اهل التفقيل ) يا (حزب تاریخی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : دو شنبه 2 بهمن 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: